زنان در نهضت سيدالشهدا(علیه السلام)

نويسنده: زهرا آيت‏اللهي

بدون شك، از حماسي‏ترين و ماندني‏ترين نقشهايي كه در قيام جاودانه حضرت سيدالشهدا(ع) رقم زده شد، صحنه‏هايي بود كه بانوان ارجمند و شجاع و مجاهد، در اين عرصه آفريدند. پيشتر نيز يك بار در اين باره نوشته‏ايم. و اينك آنچه به مناسبت ايام بزرگداشت نهضت خونين كربلا و تحكيم پيوند با اين حركت سرنوشت‏ساز، در پيش روي داريد نگاهي دوباره به نقش‏آفريني آن بانوان بزرگ دارد.

تنها پناه مسلم(ع) در كوفه

در بررسي قيام عاشورا به ترتيب تقدم زماني، وقايع سخن را از داستان تلخ تنهايي ناگهاني مسلم بن‏عقيل(ع) در شهري كه ساعتي قبل پر از ياران او بود آغاز مي‏كنيم. با ورود مسلم به كوفه با عنوان نماينده امام(ع)، بسياري از مردم شهر با او بيعت كردند كه برخي رقم را تا چهل هزار ذكر كرده‏اند.(1) اما آمدن ابن‏زياد با آن شهرت ظلم و جنايت به كوفه به عنوان والي، مسير جريانات را به كلي عوض كرد تا آنجا كه تهديدها و تطميعها و دسيسه‏هاي او باعث شد كه از چهار هزار نفري كه به همراه مسلم قصر را محاصره كرده بودند تا نماز مغرب جز سي نفر باقي نماند و پس از نماز حتي يك نفر هم با او نبود. هنگام نماز عشا مناديان ابن‏زياد در شهر جار زدند كه هر كه براي نماز عشا به مسجد نيايد خونش هدر است و اين شد كه مسجدي كه چهل هزار جمعيت را در خود جا مي‏داد از مردم پر شده و نماز عشا به امامت ابن‏زياد برگزار شد. در اين موقعيت، در شهري كه از بيم جان و هراس مال و فرزند در نيم روز از محاصره قصر ابن‏زياد به نماز جماعت پشت سر او تغيير جهت مي‏دهد، در ميان مردان بي‏وفايي كه ناگهان اين طور مسلم(ع) را تنها مي‏گذارند و از ياد مي‏برند تنها يك زن است كه حرمت ولايت را پاس داشته و مردانه و بدون هراس از دشمن خونريز و غدّار نماينده امام خويش را در خانه پناه مي‏دهد و اين زن رشيد مؤمن «طوعه» است.
«طوعه» ساليان متمادي كنيز اشعث بن‏قيس از معروفترين منافقين عهد حضرت علي(ع)، بوده است و در محيط نفاق و مخالفت با خاندان ولايت زيسته است.
نكته قابل توجه اينكه «طوعه» ساليان متمادي كنيز اشعث بن‏قيس از معروفترين منافقين عهد حضرت علي(ع)، بوده است و در محيط نفاق و مخالفت با خاندان ولايت زيسته است. از سوي ديگر، فرزندش بلال كه در همان زمان با او در آن خانه زندگي مي‏كند از ياران ابن‏زياد است اما اين واقعيات هيچ كدام در قلب پاك او كه مسير هدايت ولايت را يافته است تأثيري نمي‏كند و او در آن شرايط بحراني و حساس مسلم(ع) را به خانه مي‏پذيرد و مخفي مي‏كند. هنگامي هم كه پسرش بلال خيانت مي‏كند و محل اختفاي مسلم(ع) را به مأمورين نشان مي‏دهد طوعه به حمايت از مسلم(ع) برمي‏خيزد. وقتي مأمورين را مي‏بيند كه از پشت، قصد حمله دارند او را خبر مي‏كند و هنگامي كه او را تشنه مي‏بيند به او آب مي‏رساند و سيرابش مي‏كند.(2)

آيا ما شايستگي خدمت نداريم؟!

اگر باز با همان ترتيب وقايع زماني با عاشورا جلو بياييم، به مرحله آمادگي براي شركت در واقعه جانسوز كربلا مي‏رسيم. در اين مرحله است كه زناني كه از شور عشق به ولايت و حقيقت لبريزند حماسه مي‏آفرينند. زناني كه بايد به خاطر طبيعت لطيف زنانگي و عواطف خانوادگي‏شان، خود و خانواده خود را از اين معركه خونين و مصيبتهايي كه در پيش است جدا كنند و بگريزند به خاطر عمق اعتقاد و عشقشان به ولايت نه تنها شوهران و فرزندانشان را به ماندن در كنار امام(ع)
مي‏خوانند كه خود نيز مي‏مانند تا شايد تسلي‏بخش خاندان مصيبت‏ديده امام(ع) باشند.
هنگامي كه امام حسين(ع) به اصحاب خود اذن برگشت دادند فرمودند: هر كه عيالش همراه او است همين امشب او را به مأمن امني برساند كه فردا من كشته خواهم شد و عيالات من به اسيري مي‏روند. پس از اين صحبتهاي امام(ع) بود كه علي بن‏مظهر(ع) يكي از اصحاب امام(ع) به خيمه خود رفت تا سخن امام(ع) را بازگو كند. اما همسرش از شنيدن سخنان امام گريست وگفت: اي علي! در باره من انصاف نداري. تو خود مي‏خواهي داخل بهشت شوي و من بروم. علي به خدمت امام(ع) برگشت و گفت كه همسرم حاضر نيست كه من او را به مأمن امني برسانم. هنوز امام(ع) جوابي نگفته بودند كه صداي آن زن بلند شد كه: يا بن‏الزهراء! أ لسنا قابلاً لخدمة بناتك و اخواتك؟(3) اي فرزند زهرا(س)، آيا ما قابليت اين را كه به دخترانت و خواهران خدمت كنيم را نداريم؟
اين جمله مخلصانه و صادقانه اين زن بود كه سبب شد تا حضرت اجازه دهند زناني كه خودشان مي‏خواهند، بمانند و در غم خاندانشان شريك باشند.

«قمر»، خورشيدي كه درخشيد

از زنان ديگري كه در اين راستا مي‏توان از آنان نام برد، همسر عبداللّه‏ بن‏عمير كلبي و همسر زبير هستند.
هنگامي كه عبداللّه‏ بن‏عمير كلبي تصميم خود را بر پيوستن به امام(ع) با همسرش قمر در ميان گذاشت همسرش گفت: چه فكر خوبي كردي. خدا ترا هدايت كند، مرا هم همراه خويش ببر.(4) و آنگاه هر دو از كوفه به سوي كربلا رهسپار شدند.
فرزندم برخيز و فرزند دختر پيامبر را ياري كن و ياري او را بر سلامت خويش ترجيح ده و بدان كه اگر سلامت خويش را بر نصرت او گزيني، هرگز از تو راضي نخواهم شد.
در روز عاشورا، وقتي شمر بن‏ذي‏الجوشن به سمت چپ لشگر امام(ع) حمله كرد عبداللّه‏ به دفاع از سپاه پرداخت و 19 سوار و دوازده پياده را كشت. ولي در همين هنگام فردي از لشگر دشمن به او حمله كرد و دست راست او را قطع كرد و ديگري پايش را. قمر همسر او كه از دور صحنه را تماشا مي‏كرد عمود خيمه را كنده و همين طور كه اين جملات را به عبداللّه‏ مي‏گفت به لشگر دشمن حمله كرد:
فداك ابي و امّي قاتل دون الطيّبين ذرية محمد: پدر و مادرم به فدايت، در راه خاندان پاك پيامبر(ص) به نبرد ادامه بده.
عبداللّه‏ به او امر كرد كه بازگردد. قمر گفت: رهايت نمي‏كنم تا من نيز كشته شوم. آن گاه امام(ع) خود به او فرمودند:
«جزيتم من اهل‏بيت خيرا؛ ارجعي رحمك اللّه‏ الي النساء فاجلسني معهن» خداوند به شما جزاي خير بدهد. خداوند تو را رحمت كند به سوي زنان بازگرد و با آنان باش.
سپس دشمن، ناجوانمردانه عبداللّه‏ را به شهادت رساند. قمر بر سر جنازه همسر آمد و در حالي‏كه خونها راازچهره‏اش پاك‏مي‏كردگفت:
«هنيئا لك الجنة. اسئل اللّه‏ الذي رزقك الجنة ان يصحبني معك» بهشت بر تو گوارا باد. از خداوند مي‏خواهم تا مرا با تو در بهشت همنشين گرداند.
شمر كه شاهد ماجرا بود به غلامش دستور داد كه سرش را با عمود بكوب و بدين گونه بود كه آن زن مجاهد در بالين همسر به شهادت رسيد و در بهشت به او پيوست.
مادر بي‏آنكه به عاطفه مادري‏اش اجازه غلبه بر عشق به ولي خدا را بدهد پاسخ داد:
«مارضيت او تقتل بين يدي ابن‏بنت رسول‏اللّه‏»، هرگز از تو راضي نخواهم شد تا آنكه در پيش قدوم مبارك امام(ع) به شهادت برسي.

مادرم مرا فرستاده است

نمونه ديگر از اين گروه، همسر مسلم بن‏عوسجه مي‏باشد. مسلم، از بهترين شيعيان كوفه بود و نقش فعّالي در تهييج اهل كوفه براي ياري امام(ع) و مسلم بن‏عقيل(ع) ايفا نمود. با شنيدن خبر نزديك شدن كاروان امام(ع) به كوفه، با وجود مأمورين فراواني كه ابن‏زياد براي كنترل راههاي كوفه گمارده بود تا مانع پيوستن افراد به امام(ع) شود مسلم(ع) فورا از كوفه خارج شده و به سوي آن حضرت مي‏شتابد. همسرش نيز درنگ را جايز ندانسته و به همراه فرزندش خلف، همراه او به امام(ع) و خاندانشان مي‏پيوندد.
اين بانوي بزرگوار، پس از آنكه ناظر شهادت دردناك همسرش مي‏شود شهادت يك عزيز را در راه مولا باز هم ناچيز مي‏داند و چون خود نمي‏تواند جان نثار ولي خدا كند فرزندش را به مسلخ عشق مي‏فرستد. او مي‏داند كه براي مادر نظاره شهادت فرزند دردآورتر از دادن جان خويش است. او مي‏داند كه در اين راه هر چه بيشتر از علقه‏هاي خويش بگذرد رسم ولايت را بهتر به جا آورده است. لذا، رو به فرزند خود خلف مي‏كند و مي‏گويد:
«يا بنيّ! اختر نصرة ابن‏بنت النبي(ص) علي سلامة نفسك و ان اخترت سلامتك لن ارضي عنك». فرزندم برخيز و فرزند دختر پيامبر را ياري كن و ياري او را بر سلامت خويش ترجيح ده و بدان كه اگر سلامت خويش را بر نصرت او گزيني، هرگز از تو راضي نخواهم شد.
خلف برخاسته و از امام(ع) اجازه نبرد مي‏گيرد آن حضرت مي‏فرمايند: اگر به جنگ با دشمن روي و كشته شوي مادرت در بيابانها تنها و غريب مي‏ماند.
خلف پاسخ مي‏دهد كه: مادرم خود مرا به رزم با دشمنانت فرستاده است. آن گاه حضرت اجازه مي‏فرمايند. حماسه اين مادر در همين جا تمام نمي‏شود بلكه براي آنكه مبادا سختي جنگ روحيه فرزند را تضعيف كند پشت سر او كه رو به ميدان حركت مي‏كند فرياد مي‏زند: فرزندم! بشارت باد تو را به آب گواراي كوثر كه به زودي خواهي نوشيد. خلف، پس از كشتن چندين تن به شهادت مي‏رسد. دشمن، سر او را جدا كرده و به سوي مادر پرتاب مي‏كند و مادر با روحي بزرگ كه پيداست از چشمه ولايت جرعه نوشيده است رو به سر جداشده مي‏كند و مي‏گويد: چه نيكو عمل كردي اي مايه خرمي دل و اي روشني ديدگان من!

شريك رنج اهل‏بيت(ع)

يكي از زنان ديگري كه در قيام امام حسين(ع) به پشتيباني مولا و خاندان او مي‏شتابد تا شريك رنج اهل‏بيت حضرت باشد، كبشه است. كبشه، مادر سليمان، نماينده امام حسين(ع) در بصره بود كه مأموريت داشت تا پيام آن حضرت را به 7 تن از بزرگان شيعه در بصره برساند. ولي ابن‏زياد به نحوي او را پيدا مي‏كند و كشته و به دار مي‏آويزد. مادر سليمان، علي‏رغم داغ تازه‏اي كه بر دلش دارد خود را به كربلا مي‏رساند و پس از عاشورا در زمره اسراء، همسفر خاندان امامت مي‏گردد.(5)

مادرم، آيا راضي شدي؟

كربلا، تجلي‏گاه همه ايمانها و عشقها و خلوصهاي نهفته است. آنها كه با امام آمده‏اند و با امام مانده‏اند زن و مردشان ايمان و صبر و خلوص مجسم‏اند. آن كه مي‏تواند جان ببخشد مي‏ماند كه جانش را به معامله بگذارد. آن كه فرزند دارد فرزندش را و آن كه هيچ مي‏آيد كه تنها همراه اهل خيمه‏ها بر مصيبتها گريه كند و همدردشان باشد.
وقتي گروهي از اصحاب شهيد شدند مادر وهب بن‏حباب رو به او كرد و گفت:
«قم يا بنيّ و انصر ابن‏بنت رسول‏اللّه‏»، فرزندم، برخيز و پسر دختر پيامبر را ياري كن.
جواب فرزند چنين مادري واضح است كه چه بود: مادرم، چنين خواهم كرد و در اين راه كوتاهي نمي‏نمايم. آن گاه به سوي ميدان به راه افتاد. پس از مدتي جنگ به نزد مادر بازگشت و گفت: مادرم آيا از من راضي شدي؟ و مادر بي‏آنكه به عاطفه مادري‏اش اجازه غلبه بر عشق به ولي خدا را بدهد پاسخ داد:
«مارضيت او تقتل بين يدي ابن‏بنت رسول‏اللّه‏»، هرگز از تو راضي نخواهم شد تا آنكه در پيش قدوم مبارك امام(ع) به شهادت برسي.
نمونه ديگر، «بحريه» مادر عمرو بن‏جناده است كه او نيز پس از شهادت جناده خود، پسرش عمرو را كه تنها 11 سال سن داشت امر به رفتن به ميدان و حمايت از امام مي‏كند.
همسر وهب كه سخت به او علاقه‏مند بود تاب نياورده و گفت: ترا به خدا مرا داغدار نساز.
مادر وهب از خوف آنكه مبادا كلام زن اراده فرزندش را سست نمايد گفت:
«لا تسمع قولها و ارجع فقاتل بين يدي ابن‏بنت رسول‏اللّه‏ ليكون غدا شفيعك عند ربك» فرزندم به شكوه همسرت گوش مسپار. بازگرد و در حمايت از امام، جان خود را فدا كن تا فرداي قيامت نزد پروردگارت شفيع تو گردد.
فرياد مادر، آخرين علقه‏هاي دنيوي را از دل فرزند قطع مي‏كند و او باز مي‏گردد و آن قدر مي‏جنگد تا دشمن دو دستش را قطع مي‏كند. اينجاست كه همسرش نيز نام خود را جزو حماسه‏سازان عاشورا ثبت مي‏كند و عاطفه همسري خود را در پيشگاه عشق به ولايت قرباني مي‏نمايد و فرياد مي‏زند:
«فداك ابي و امي قاتل دون الطيبين حرم رسول‏اللّه‏»، وهب، پدر و مادرم فدايت باد. براي حمايت از پاكان حرم رسول خدا بجنگ.
وهب به او مي‏گويد كه به خيمه‏ها باز گردد ولي او پاسخ مي‏دهد كه باز نمي‏گردم تا در كنار تو، من هم كشته شوم. امام كه صحنه را چنين مي‏بينند مي‏فرمايند:
«جزيتم من اهل‏بيت خيرا ارجعي الي النساء رحمك اللّه‏». خداوند، به شما پاداش نيكو بدهد. رحمت خدا بر تو باد به سوي زنان بازگرد.
همسر وهب پس از فرمايش حضرت بازمي‏گردد و وهب كشته مي‏شود. مادر وهب كه شهادت فرزند را از دور نظاره‏گر است عمود خيمه را كنده و به سوي دشمن حمله مي‏كند. امام بار ديگر او را نيز به پيش باقي زنان بازمي‏گردانند.

سر فرزند، به سوي دشمن

نمونه ديگر، «بحريه» مادر عمرو بن‏جناده است كه او نيز پس از شهادت جناده خود، پسرش عمرو را كه تنها 11 سال سن داشت امر به رفتن به ميدان و حمايت از امام مي‏كند. وقتي پس از شهادت او، دشمن سرش را به سوي مادر پرتاب مي‏كند بحريه اين سر بريده خون‏آلود را به سينه مي‏چسباند و بي‏هيچ شكوه
و ناله و شيوني كه سزاوار آن لحظه است تنها مي‏گويد: آفرين بر تو پسرم! اي شادي قلبم و اي نور ديدگانم! بعد، آن چنان اين سر را به فشار به سوي سينه مردي از سپاه دشمن پرتاب مي‏كند كه او در دم مي‏ميرد. آن گاه باز از پاي ننشسته عمود خيمه را مي‏كند و در حالي كه اين رجز را مي‏خواند به سوي دشمن حمله مي‏برد: «انّي عَجُوز سيّدي ضعيفة»
خاوَيةٌ باليةٌ نَحيْفة
اَضْرِبُكُمْ بِضَرْبَةٍ عَنيفة
دوُنَ بَنيِ الْفاطِمَةِ الشّريفة
من زني، ضعيف و لاغر و ناتوانم كه در حمايت از فرزند فاطمه با شما مي‏جنگم.
بعد همين طور با رجزخواني با همان عمود خيمه دو مرد از سپاه دشمن را به قتل رسانيد. تا اينكه امام(ع) خود مانع شده به او دستور بازگشت به خيمه‏ها را دادند.
توجه به بيتهايي كه اين زن هنگام مبارزه مي‏خواند خود بهترين گواه عظمت او است. او كه همسر عزيز خويش را در راه مولا فدا نموده، خود اسماعيلش را تا مذبح بدرقه مي‏كند تا قرباني امام كند و بعد در اين ابياتي كه پس از شهادت دو فرزندش مي‏خواند، حتي نامي از قربانيان به زبان نمي‏آورد. بلكه با خلوصي كه تنها مي‏تواند نتيجه علقه كامل به ولايت باشد تنها نام فرزندان فاطمه(س) بر زبان او جاري است. حرفي از انتقام خون عزيزانش در اين شعر نيست. آنچه هست حمايت از فرزند فاطمه(س) است.
نمونه ديگري از اين مادران مخلص، حُسنيه از كنيزان امام حسين(ع) است كه شاهد شهادت فرزندش، منسجح در كربلا است.

آشيانه عصمت

بعد از اين نام و ياد كوتاهي كه از زنان و مادران اصحاب امام در كربلا آورديم به صاحبان اصلي عزا، به داغدارترين گروه كه خود اهل‏بيت و خاندان بني‏هاشم باشند مي‏رسيم. خانداني كه در قرباني كردن عزيزان در راه امام نيز گوي سبقت را از ديگران ربودند. امام رضا(ع) فرمودند:
«ان كنت باكيا لشئ فابك للحسين بن‏علي بن‏ابي‏طالب فانه ذبح كما يذبح الكبش و قتل
اكنون زينب(س) با كوله‏باري از رنج شهادت عزيزان، مسؤوليت عظيم پيام‏رساني فرهنگ عاشورا را بر عهده دارد. چرا كه «كل يوم عاشورا و كل ارض كربلا» و او است كه بايد به امت بياموزد كه در عاشوراهاي مكرر زمان، زنان و مردان هر يك چه مسؤوليتي بر عهده دارند.
معه من اهل‏بيته ثمانية عشر رجلا ما لهم في الارض شبيهون». اگر براي كسي گريه مي‏كني براي حسين بن‏علي(ع) گريه كن. چرا كه او را همانند گوسفندي كه سر مي‏برند كشتند و همراه او هجده مرد از خاندانش را كه در زمين احدي در شرافت شبيه آنان نبود به قتل رساندند.
روشن است كه افراد هر چه وارسته‏تر و بزرگوارترند مطمئنا علقه‏ها و علاقه‏هاي خانواده به آنان قويتر است و رنج شهادت آنان، عظيمتر. صبر، بر شهادت جوان محبوبي چون علي‏اكبر(ع) كه كوه طاقت حسين(ع) را فرو مي‏ريزد و حتي او را به ناله وا مي‏دارد كه گويد: بعد از تو خاك بر سر دنيا، صبر معمولي بر كشته شدن يك عزيز نيست. صبر بر شهادت عزيزترين عزيزان است و به همان نسبت سنگين‏تر و دشوارتر. آنچه عمه‏ها و خواهران او در خيمه‏ها بايد تحمل كنند يك مصيبت معمولي نيست. مصيبتي است كه حسين(ع) يعني آن صبر مجسم را از حال برده است:
چرا كه او كسي است كه امام مي‏گويد: «هر گاه دلتنگ وجود پيامبر(ص) مي‏گشتيم به چهره او مي‏نگريستيم.»

سكينه، دختر امام حسين(ع) شاهد

شهادت همسر عقدكرده‏اش عبداللّه‏ بن‏حسن و نيز شهادت پدر و دو برادر و شش عمو و سه عموزاده مي‏باشد. سكينه، آن كسي است كه امام حسين(ع) در وصف او مي‏فرمايند: «سكينة مستغرقة في اللّه‏»
فاطمه بنت‏الحسن نيز نظاره‏گر شهادت سه برادر، هفت عمو، دو عموزاده، و ناظر بيماري شديد همسر خويش، امام سجاد(ع) و رنج عطش شديد و گرسنگي و آزار فرزند كوچكش امام باقر(ع) مي‏باشد. فاطمه بنت‏الحسن در فضيلت به گونه‏اي است كه امام صادق(ع) در وصف او مي‏فرمايند:
«كانت صديقة لم تدرك في آل الحسن امرأة مثلها»: او زن صديقه‏اي بود كه در خاندان امام حسن زني چون او يافت نمي‏شد.
ام‏كلثوم، دختر حضرت علي و فاطمه(سلام‏اللّه‏ عليهما) زن ديگري است كه ناظر شهادت هفت برادر و پنج برادرزاده مي‏باشد.
صبر آنان در عاشورا، هر چند بسيار باشكوه است ولي تحمل آزار وحشيانه دشمن در اسارت و شكوه اعتراض اين خاندان به رفتار جابرانه دشمن و جهل و خموشي مرگبار امت، خود حماسه‏اي ديگر است كه بدان خواهيم پرداخت.
جفا خواهد بود اگر نامي از اسماء و ام‏البنين در اين ميان برده نشود. آنان هر چند در كربلا حضور نداشتند، ولي حمايت باشكوه آنان از قيام امام(ع) خود عظمتي دارد.
اسماء دختر عقيل، در ماجراي قيام امام حسين(ع) چهار برادر (مسلم، جعفر، عبدالرحمن، عبداللّه‏ و سه برادرزاده‏اش (محمد و عبداللّه‏ فرزندان مسلم بن‏عقيل و محمد فرزند ابي‏اسعد بن‏عقيل) به شهادت مي‏رسند و او مقاوم و نستوه اشعاري سروده با كلام حماسي خود بيدارگر امت مي‏گردد. ام‏البنين زني است كه شجاعت را از پدران خود به ارث برده و به همين جهت حضرت علي(ع) زماني كه قصد ازدواج با شيرزني دارند تا بتواند در ايفاي نقش مادري خود، مرداني شجاع بپرورد، با او ازدواج مي‏نمايند. خداوند به او چهار فرزند عطا مي‏نمايد كه هنگام حركت امام حسين(ع) به سوي كوفه، هر چهار پسر خود را براي حمايت از آن حضرت به همراه ايشان مي‏فرستد.
اين چهار برادر، جان خود را در طبق اخلاص نهاده و در حمايت از امام(ع) به شهادت مي‏رسند و در يك بعدازظهر، ام‏البنين لايق مقام پرافتخار مادر چهار شهيد مي‏گردد. در عظمت ولايت‏مداري او همين بس كه وقتي خبر شهادت فرزندانش را به او مي‏دهند بدن تأخير مي‏پرسد: برايم بگوييد كه امام و مولايم حسين چگونه است و وقتي كه از شهادت امام حسين(ع) باخبر مي‏گردد ضجّه مي‏زند كه:
اولادي و من تحت الخضراء كلّهم فداء لابي عبداللّه‏ الحسين(ع) فرزندان من و همه آدميان، قربان امام(ع) باد.(6)
در نهايت در وصف زينب كبرا هر چه گفته شود ناچيز است. او كه كوچكترين مصيبتش در بعدازظهر عاشورا، شهادت دو فرزندش عون و محمد مي‏باشد. شهادت هفت برادر كه جانسوزترين آن، شهادت امام حسين(ع) مي‏باشد و نيز شهادت پنج برادرزاده كه سخت‏ترين آن، شهادت علي‏اكبر(ع) بوده فقط بخشي از مصايب عظيم وارد بر اين شيرزن مي‏باشد. زينب(س) كه تمام زندگيش تكرار رؤيت شهادت است از طفوليت با مشاهده شهادت مادر با اين فرهنگ آشنا گرديده، چندي نمي‏گذرد محاسن غرقه به خون پدر ياد شهادت را در ذهن او بيدار مي‏سازد. با گذر چند سال پاره‏هاي جگر بيرون ريخته از دهان برادر، مظلوميت اين خاندان را دوباره عيان مي‏سازد و اكنون زينب(س) با كوله‏باري از رنج شهادت عزيزان، مسؤوليت عظيم پيام‏رساني فرهنگ عاشورا را بر عهده دارد. چرا كه «كل يوم عاشورا و كل ارض كربلا» و او است كه بايد به امت بياموزد كه در عاشوراهاي مكرر زمان، زنان و مردان هر يك چه مسؤوليتي بر عهده دارند. لذا، به ميزاني كه ياد عاشورا در دل مردم زنده گرديد رشيدمرداني چون اصحاب امام حسين(ع) و شيرزناني چون خاندان آن حضرت بيشتر جلوه نمودند. بهترين تجلي‏گاه چنين امري را در جريان انقلاب اسلامي ايران يافتيم. آنجا كه ملت معتقد به جان و مال در طبق اخلاص نهادند لذا توان سرنگوني طاغوت 2500 ساله را يافتند. امام خميني در كلام منور خويش اين تلاش را پاس داشته مي‏فرمايد: بانوان ايران در اين نهضت پيشقدم بودند و مثل بانوان صدر اسلام بودند.(7)
و نيز با توجه به نقش زنان در پيروزي بر جهان كفر در جنگ تحميلي هشت ساله فرمودند: به تمامي خواهران و برادراني كه در محيط جنگ به زندگي دلاورانه خود ادامه مي‏دهيد و از كشته شدن به دست دشمنان خدا در راه خدا ترسي نداريد و با چنگ و دندان از ميهن عزيزتان براي رضاي خدا دفاع مي‏كنيد و موجب دلگرمي رزمندگان اسلام مي‏شويد و همه چيز خود را در طبق اخلاص قرار داده‏ايد و با فداكاريهاي مكرر، صحنه‏هاي شجاعت و شهامت را در تاريخ سراسر مبارزات بي‏امانتان ثبت نموده و مي‏نماييد و با درس فداكاري و رشادت به مستضعفين جهان مي‏آموزيد كه وعده خدا بر حكومت پابرهنگان جهان حق است، به شما كه با مبارزات خويش روي ابرقدرتها را سياه كرديد درود مي‏فرستم و در مقابل صبر و استقامتتان خاضع و خاشعم.

پي نوشت :

1ـ برخي نيز اين رقم را 18 يا 28 يا 30 هزار نفر ذكر كرده‏اند.
2ـ اعلام النساء، ص493.
3ـ انقلاب مقدس حسين(ع)، ص153.
4ـ نفس المهموم، ص132، ص898، ص599 و اعلام النساء، ص145.
5ـ اعلام النساء، ص602.
6ـ اعلام النساء، المؤمنات، ص496 و 497.
7ـ سخنان امام خميني در ديدار با بانوان عضو مكتب الزهرا(س) و گروهي از برادران پاسدار در تاريخ 28/3/58.
8ـ سخنان امام خميني خطاب به ملت ايران در تاريخ 2/11/59.

ماخذ:

1. اعلام النساء,safhe=493
2. اعلام النساء، المؤمنات,safhe=497-496
3. انقلاب مقدس حسين(ع),safhe=153
4. اعلام النساء,safhe=145، 602
5. نفس المهموم

منبع: ماه نامه پيام زن